www.eshgh.ir1.ir خوش آمدید **** نبودن را در یادت لحظه ای می کشم عاشق - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشق - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!

 

 ● ارامش چهارشنبه 85 بهمن 18 - ساعت 3:7 عصر

نامه سوخته های: عاشق

          (آرامش)

همیشه اینقدر فرصت نیست که بشینیم روبه روی هم
من حرفایی که تو قلبم ته نشین شده رو بزنم و تو حرفای دلت رو....
نه همیشه اینقدر زمان نداریم
میدونم احتیاج به زمان داری احتیاج به فکر کردن.......
و من لابه لای افکار در هم تو در انتظار فردایی دوباره نشسته ام........
عزیزم انتظار چیز کمی نیست........
انتظار تنها یک کلمه ساده پنج حرفی نیست ........
حرفی نیست که بخواهی به شوخی به کسی تقدیمش کنی........
انتظار از ته دلت بالا میزنه و همه وجودتو میگیره..........
انتظار میتونه آروم آروم نابودت کنه............
و این همه انتظار برای شنیدن صدای کسی  که دوسش داری شاید منطقی ترین قلبها رو زمین بزنه !
تو احتیاج داری فکر کنی و من احتیاج دارم که نفس بکشم در هوایی که آرامشش رو از تو میگیره .............
میدونم خواسته کمی نیست............
ولی خواسته پسری که صادقانه تمام جلوه های تاروپودشو برای تو و فقط برای تو عیان کرده
من از تو چیزی بیشتر نمیخواهم...........
ولی من دقیقا همون چیزی رو میخواهم که توی دستهای گرم تو وجود داره ..... آرامش ........


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● بدان که من ... چهارشنبه 85 بهمن 18 - ساعت 3:5 عصر

نامه سوخته های: عاشق

   (!!!می دونی!!!)

می دونی؟

یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..

تو باشی منم باشم..

کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید..

تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم..

با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..

بهت می گم چشماتو می بندی؟

میگی اره بعد چشماتو می بندی ...

بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟

می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..

یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..

می دونی؟

می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع..

یه ضربه عمیق..بلدی که؟

ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی

من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم..نمی بینی

خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه

و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

تو داری قصه می گی..

من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..

حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..

تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..

می بینی نا منظم نفس می کشم..تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..

می بینی دیگه نفس نمی کشم..

چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..

می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ..از تنهایی مردن..

از خون دیدن..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..

مردن خوب بود ارومه اروم...

گریه نکن دیگه..من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدیاااا

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی..

گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..

دل روح نازکه.. نشکونش خب؟؟

 

دیدمش عشق را تعارف به یک بیگانه کرد


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● آخر ین راه بزرگ ترین گناه سه شنبه 85 بهمن 17 - ساعت 3:3 عصر

نامه سوخته های: عاشق

افسوس من بر این چنین  عاشقان


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● بریده از دروغ ها سه شنبه 85 بهمن 17 - ساعت 2:32 عصر

نامه سوخته های: عاشق

میدونی چقدر دوستت دارم به تعداد تارای موی سرت ضرب در تعداد نفسهایی که تا اخره عمرت میکشی به علاوه تعداد ه هرچی ستاره تو اسمونه

 

 

کاش میشد سر سفره هفت سین هفت ارزو میکردیم انوقت من از خدا هفت با ر هفت بار تو را ارزو میکردم

 

 

 

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سر و پائی نکنیم.

 

میتونم یه چیزی بهت بگم؟ مطمین باش که از ته قلبم میگم... همیشه از خدا میخواستم که تو زندگیم یه همراه خوب بهم بده.. . همراهی که همیشه کنارم باشه و بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم... خدا یکیشو به من داد.... مال من نوکیاست... مال تو چیه؟

 

گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد کمی با من حرف بزن

 

من بمان تا سایه های تنهایی را از نگاهمان بزداییم تا سوژه های جدایی را در پناه عشق از قصه های زندگی بیرون کشیم با من بمان تا زنجیر طلایی آرزوهارا در گردن لحظه ها بیاویزیم وصادقانه از دل و گل سخن بگوییم یا من بمان تا شکوفایی گلهای بهاری را تماشاگر باشیم تا گیاه تنهایی را گره بزنیم حتی تنهایی یک گل تنها را باور نکنیم تا بر گلبانگ

 

شمع دانی دم مرگ به پروانه چه گفت؟؟؟ گفت :ای عاشق بیچاره فراموش شوی!!! سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت:طولی نکشد تو نیزخاموش شوی

 

برای تو می نویسم .... برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست... برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست... برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست... برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است

 

نمی دانم، تا کی این دفتر خالی باید در انتظار تصویر تو باشد آیا باد خواهد آمد تصویر ترا خواهد آورد آیا این دفتر خالی ورق خواهد خورد آیا باد تصویر تو را خواهد آورد آیا این دفتر خالی با تصویر تو رنگ شادی را خواهد دید ای باد تو گردبادی نداری

 

 

 


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● عشق در معنای واقعی پنج شنبه 85 بهمن 5 - ساعت 4:35 عصر

نامه سوخته های: عاشق

بسم الله الرحمن الرحیم

یا علی گفتیم وعشق آ غاز شد

عشق و قدرت آن ؛

عشق و شیفتگی بقدری بر آنسان غلبه دارد که احیانآ میتواند آدمی را به جنون وا دارد.

نفوذ عشق در زندگی «پوشکین» شاعر بزرگ روسی وبر انگیختن وی به دوئلی که منجر به مرگ وی شد.

احوال زندگی «آلفرددوموسه»وعشق شدید او به «ژرژساند»زیباودلفریب اما هرجای وبوالهوس بود.

«لامارتین»بارها به عشق سوزناک خود اعتراف کرده است،و آثار این شیفتگی رادر شعر های نغز ودلنشینش بخوبی مشخص بود.

واما عشق در میهن ما

شک نیست  که در طول زمان عشق تحولاتی یافته به اختصار سخن می گویم وبه ظواهر ادبی می پر دازم.

این تحول را باید در رابطه زن ومرد که خود تابع شرایط زندگی اجتماعی ومذهبیوشرایط مادی محیط است.

کسیکه عاشق است روز به روز می سوزد ومی گزارد، گردنش از مو نازک تر است.اصلآ مثل اینکه سوختن وساختن

قانون عاشقی است.اگر کسی چنین نکند عاشق محسوب نمی شود.یکی از این عاشق ها میگوید ؛

تنم از ضعف چنانست که در فاق قلم                                       گر نویسدمتغیر نشود کلک دبیر....

اکنون از این مقدمه بگزریم واز شعر سخن بگویم

در ادبیات ما چنان عشق وشعر در هم آمیخته است که نمی شود از هم جدا کرد.در ادبیات ما عشق مرتبه کمال روحادبی وشعر خطبه فصیح عشق است.

پسرکی که تفکرات عادی خود رادارد وبه چیزی فکر نمی کند.بر حسب اتفاق به دخترکی زیبا بر می خورد.نگاه های تندوپرمعنای دخترک که بی اختیاربه وی دوخته شده بود.تنهای وسکوت او را می شکند.

احساس تازه ای را در نهاد  جوان بیدار می کند که تا ان لحظه از آ بی خبر بوده این گونه حوادث احساس را جان می دهد.

تا اینکه رفته رفته باعث عذابنهان می شود.و مثل عقده ای جانگاه آزارش می دهد.

آن وقت است کهبا نخستین احساسات عاشقانه آشنا می شود،وبرای تسکین هیجانات پنهانی خود زمزمه می کند و

ترانه می سازد.

شب مهتاو میخواهم دگر هیچ                                               جمال یار میخواهم دگر هیچ

بروی سینه خوش خط وخالش                                              بیک شو خواب میخواهم دگر هیچ

ودر زمان بی مهری های یارآتش درونش را تیز تر می سازداین ترانهرا زمزمه می کند.

دو ذلفونت بود تار ربابوم                                     چه می خواهی از این حال خرابم

تو که باماسر یاری نداری                                   چرا هر نیمه شو آِ ی به خوابم

عاشق واقعی یک دنیا گذشت وفداکاری دارد روزبه روز می سوزد و میگذارد بخاطر معشوق پا بر سر هستی می زارد

ازعشق نصیبی جز رنج وعذاب ندارد،درد عشق تنها بی مهری های یار نیست عذاب رقیب او را می سوزاند

او همواره غمی نهفته ورخساری زردو بی جان دارد.از طرف دیگر دلبران همواره جفا جوی ناز آلودند ورسوای وانواع بلایا

ومحن با عاشق دست به گری بان است واحیانآ او را به جنون وا می دارد وگسستن از انواع علائق مادی خواهد کشاند عشق همواره با عقل در کشمکش است.

به قول سعدی

عشق ور زیدم عقل به ملامت بر خواست                                           هر که عاشق شد از او حکم سلامت بر خواست

عشق همواره بادرد وعذاب همراه است ویک بیماری نامیده می شود.

به قول حافظ

دردیست درد عشق که اندر علاج او                                               هر چند سعی نمای بد تر می شود

نادم لاهیجی گفت

بیمارعشق راز مسیحا چه فایده                                                       لب تو دارد فایده ولی چه فایده

دهقان سامانی عشق را دردی بی درمان می داند.

هر درد راعلاجی بود غیر درد عشق                                           این درد بی دوا است به درمان نمی رسد

به قول ماهتابان

بهر جا هست بیمار از خدا خواهد شفای خود                                   مریض عشق تو هرگز نیارد نام به بودی

صافی اصفهانی

عادت بناله کرد دل درد مند من                                                             ترسم گمان کنند که درمانم آرزوست

در میان این همه گرفتاری رقیب هم بلای جان عاشق می شوند.

سعدی

دل جانم بتو مشغول ونظر به چپ وراست                                      تا ندانند رقیبان که منظور من توی

گاهی رقیب بلای جان عاشق می شود.

بگفته حضوری قمی

رقیب از آرزوی اینکه از مرگ من خبر یابد                                             بهر کس می رسدحال من بیمار می پرسد

خاورا قاجار»دروقت مرگ از دست رقیب آسوده نبود.

حالتی داشتم از مردن ونگذاشت رقیب                                    آمد ودادن جان به مه مشکل کرد

رشید فارسی

ز فریاد سگت شبها مرا خون در جگر باشد                                     مبادا بر سر کوی تو غیری گزر باشد

واز همه بیچاره تر آفتابی ساوهای

در حریمش بار دارم  لیک در بیرون در                                          کردهام جا تا غیر آید گویم یار در خانه نیست

 من در عشق کامل نیستم       

 


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● تقدیم به تمام کسم چهارشنبه 85 بهمن 4 - ساعت 1:30 عصر

نامه سوخته های: عاشق

سلام

مادر من تو را هرگز فراموش نمی کنم واین را بدان همیشه در قلب منی


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● شعر های من سه شنبه 85 بهمن 3 - ساعت 11:15 صبح

نامه سوخته های: عاشق

درد عشق

قصه ای بیش نیست

غم عشق وعده ای بیش نبود

وصل دلم عمری بی حضوریار

چشم به در دوختم

که بازشود

چشم به جمال یار

شرح حال دل به که بگویم

در بهای طلب یار

عمری تلف کردم

خون دل خوردن  چیزی نیست

ای مسلمان چه حاصل این عمری که بی هوده رفت

دریغ لحظه ای ز دیدار یار

دل که مرد عمری نما نده به حیا ت

گویی ازنسیم عشق نخورده به مشام منه بیچاره

افسوس پیر شد دلم

درد ماهم درمانی نیست

دل قصت جان ما کرده

دل ما خون شد از دست دل چاره چیست

خوشا بحال ان کسی که دلی نداشت چیزی بارش نبود

نصیب ما شد این دل عا قبت ما شد این همه غم

اثر.تنها  تخلص شاعر

 

 

 


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● شعر های من دوشنبه 85 بهمن 2 - ساعت 3:15 عصر

نامه سوخته های: عاشق

 

 

همه کس اسیر این نگاه من

همه چشم اسیرروی تو عزیز

دیگه این قلب منم کاری

بجز گریه وزاری نداره

اخه اون غم بزرگی تو سینه داره

غم این دل منم دوری تو عزیز

 


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

 ● عشق دوشنبه 85 بهمن 2 - ساعت 1:49 عصر

نامه سوخته های: عاشق

به نام خدا

به دریا شکوه بردم از شب دشت

وزین عمری که تلخ تلخ بگزشت

به هر موجی که می گفتم غم خویش

سری مزد به سنگ باز می گشت

سلام

گفتن کلمه عشق نزدآدمیان این زمان مانند گفتن بازی است .در لغت نامه خود این رادر ظاهر خوب می دانند

در باتن نوعی کلمه است .حتی برای سرگرمی روزی یکی دو بار به دونه در نظر گرفتن معنای ان بکار برده

می شود.

عشق یعنی از خود گزشته گی ایثار.مثال

خدا را در نظر بگیرید بدونه چشم داشتی بنده گنه کارش را چگونه می بخشد

پس عاشقو معشوق حقیقی خداست.

حال اگر جویای عشق در نزد آدم ها هستید.برایتان از این عشق ها می گویم اما این عشق حقیقی است

سرفصل زندگی عشق است

سر فصل عشق یک نگاه

سر فصل آن نگاه احساسی ست که عشق نا میده می شود

عشق دردی ست سوز ناک گاه با نارفیقی های معشوقه بد تر می شود گاه با آتش حضور رقیب

شاعر در مورد این درد این گونه حکایت می کوند.

دردیست درد عشق که اندرعلاج او

هر چند سعی بیش نمایی بتر شود


 

مهر شما در دل من عاشق عاشق صفت( )

 

 

 

<   <<   6      

 ● ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

ا غاز
[عناوین آرشیوشده]

 

 

 

 

جمعه 103 اردیبهشت 14

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.
 

d خانه c

d شناسنامه c

d ایمیل c
 

 

سخن عاشق   

عاشق - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!

عاشق
عاشق تنها گریون خسته مجنون بی کس عاشق رسوا دیونه ترینم من کاشکی بی تو دنیا رو نبینم من....................

 

لوگوی سایت   

عاشق - دیگر زمانه زمانه مجنون نیست!!!

 

وضعیت من در یاهو


یــــاهـو

 

آوای عاشق   


 

جست‌و‌جو در متن سایت   


 

اشتراک در خبرنامه   


 

با ارسال فرم فوق می‌توانید از
به‌روز شدن سایت با‌خبر شوید.